تولد
امروز که برات مینویسم چهار سال از ان روز سخت میگذره از روزی که معلوم نبود چی میشه تو با ما خواهی ماند یا نه روز عذاب روز مهلک شکر خدا البان بعد چها رسال وقتی به ان روز فکر میکن عذابهش برام شده شیرینی برام شده شکروشکروشکر
شکر خدایی که تورا به ماداد وما را با دادن تو شاد کرد وقتی امدی از خدا هزاران بار می خواستم اینروزها را ببینم دیدن این روزها برایم امری باور نکردنی بود شاید محال ولی شکر منان را اکه این محال را برایمان شدنی کرد وتورا برای نگاه داشت حال که مینویسم اشک مجالم نمی دهد با خود می اندیشم واقعا این روزها یا رویا ولی هستی در کنارم ومیگویی مامان چی شده چرا گریه می کنی ومن مگم بودن تو برایم نعمتی ابدیست که نعمتهای خدا را برایم نمایان میکند بودن تو برایم بودن زندگیست زندگی که برایم رنگی نداشت الان رنگارنگ وزیباست گلم اگر تمام ذرات از طرف من وکیل شودند وبه خاطر بودن تو خدا راشکر کنند باز کم است چون نعمتی که دارم خیلی بزرگ است خیلی ده سال حسرت بچه ی سالم را کشیدن کم نیست حرف مردم ودکترها را شنیدن کم نیست معجزه یعنی وجود تو یعنی یه زن چرت را کم داشتن یعنی تجلی عشق خدا به ما عزیزم تورا دوست دارم چون نمود خدایی تورا عاشقانه میپرستم چون از نور خدایی دوستت دارم گل من